نیایش عزیزمنیایش عزیزم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره
امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

ثمره ی عشق

❤❤❤ عاشقتونم ❤❤❤

صبح روز دیگر است امروز روز دیگر است عاشقان عاشق بمانید عشق چیز دیگر است  چون که عشق هرگز نمیرد روزها و سالها در قیامت کارتان نیز با کتابی دیگر است   ♥ دختر نازنینم و همسر عزیزم ♥  برای من که همیشه عاشقانه دوستتان دارم فرقی نمیکند چه روزی روز عشق نام دارد! روز عشق ایرانی یا فرنگی ! اینها که بهانه است ...شاید بهانه ای برای شاد بودن و عشق ورزیدن من هر روز عاشق تر از روز قبل کنار هر دوی شما احساس خوشبختی میکنم و آرامش ، برای ما هر روز روز عشق است ... برای عاشق بودن و عاشقانه کنار هم بودن بهانه لازم نیست هر روزی که صبح ،چشم باز کنی و ببینی روز دیگری را برای ...
28 بهمن 1390

نیــــــــــــایش و عروسک هـــــــــاش

نیایشم به قول خودش خیلی مِه مَهونه یعنی مهربونه همیشه عروسک هاش رو بغل میکنه میبوسه و بهشون میگه که خیلی دوشتشون دایه... باهاشون آلبوم میبینه براشون قصه میگه و بهشون کولی میده... خلاصه که خیلی تحویلشون میگیره  که یه وقت احساس تنهایی نکنن! همون جوری که من و بابایی باهاش حرف میزنم با عروسک هاش صحبت میکنه بعضی وقتا به عروسکش میگه : دخملم لِباشت لباست بپوش شَما سرما نخویی نخوری...  ژشته زشته لخت باشی دخمل من ! شیطونی نکن اینگده اینقده بالا پایین میپیی میپری می یُشتی می یفتی دُخملم اگه پی پی داشتی جیش داشتی به من بگو من بهت کمک میکنم تَنایی تنهایی نی میتونی!!! دختر مهربونم عاشقتم ب...
21 بهمن 1390

عیدتون مبارک

ز یک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان ‌آرا                         که رخت نور پوشاندند بر تن ، آسمانها را یکی صادق، یکی احمد یکی عالی یکی اعلا                          یکی بنیانگر مکتب، یکی آرنده مذهب یکی نور نبوت را به دل ‌ها تافت تا محشر                         &nbs...
21 بهمن 1390

دخملی کتاب می خونه + یه خبر خوب!

به نام خدای مهربونی که تو رو به من داد ، بزرگ ترین نعمت زندگی من خیلی دوستت دارم دختر گلم خیلی وقت هست که دیگه خودت با خودت بازی میکنی ، با عروسکهات بازی می کنی و قصه و شعر برای خودت و اونا می خونی اکثر کتاب قصه هات رو که فکر میکنم 40 تایی باشه برای خودت میخونی یعنی از بس برات خوندم دیگه حفظ شدی و حالا خودت برای خودت می خونی خیلی وقته می خوام برات بنویسم فرصت نشده یه عالمه از عکس هات هم مونده که برات نذاشتم حتما میذارم به زودی گلم تازه اسم روزای هفته رو هم یاد گرفتی البته به ترتیب نه ولی همشو بلدی بگی ولی عاشق دوشنبه شدی همش میگی دوشنبه بریم دوشنبه بیا دوشنبه بخر هر چی میخوای بگی میگی دوشنبه باشه الهی فدات شم من مثلا...
17 بهمن 1390

روزی که مـــــــــــ من و تو ـــــــــــادر شدیم!

این پست دو منظوره است!!! اول تبریک برای تولد یکی از نی نی های گل نی نی وبلاگی که یکی از دوست های خیلی عزیز ماست: دو سال پیش در چنین روزی یعنی 14 بهمن 1388 دوست خوبم ندا ، طعم شیرین مادر شدن رو چشید. روزی که نیایش عزیزش قدم های کوچولوش رو، روی چشم های مامان و بابای مهربونش گذاشت و چشماشون رو برای همیشه روشن کرد و عاشق ، الهی سالیان سال کنار هم شاد باشید و خوشبخت... نیایش عزیزم تولد 2 سالگیت مبارک شاد باشی گل ناز عزیزم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه پروانه ی قشنگ بابا بزرگ زنده باشی الهی و روح پدر بزرگت هم شاد باشه همیشه برای تبریک تولد نیایش جون کلیک کنید کتاب آفر...
14 بهمن 1390

شاهکار هنـــــــــــــری

سلام به یکی یک دونه خودم دختر گلم خیلی دوستت دارم عزیزم هر روز داری شیرین تر میشی و خواستنی تر الهی فدات شم خیلی عاشقتم هر چی بگم بازم کمه همه ی وجودمی تو ، عمرم و نفسم تویی حالا از قربون صدقه رفتن بگذریم میرسم به شاهکار هنریت ... چند شب پیش برات خمیر بازی گرفتم خیلی ذوق کرده بودی و همش دلت میخواست باهاشون بازی کنی خودم هم یاد بچگی هام افتاده بودم و دلم میخواست بازی کنم بابایی هم اومد کنارمون نشست و سه تایی یکم خمیر بازی کردیم ساعت 11 شب  به بابایی گفتم یادش به خیر چه قدر خمیر بازی دوست داشتم وقتی بچه بودم ولی بابایی گفت من تا حالا خمیر بازی نکردم تو هم همش میگفتی یادش به خیر (البته هنوز ر رو نمیتونی بگی و همون ی میگی!)...
9 بهمن 1390

بیا شمع ها رو فوت کن...

نیایش گلم عاشق شمع فوت کردنه هی میگه مامانی مشَلَن (مثلا) تَلُده (تولده) منه، بیا شَم شوشن کن  (شمع روشن کن) قربون اون لُپات بشم که اینطوری بادشون میکنی تازه بعد هم که با کلی به قول خودش پوف خاموشش میکنه دست میزنه و میگه باکَلا به من (باریکلا) این لباسی که تن دختر گلمه لباس سیسمونی منه همین یک دونه لباس رو مامانم نگه داشته مامان بزرگم خودش دوخته بوده اون زمان ها (البته منظورم همون 26 سال پیشه نه خیلی اون زمان های دور )اکثر لباس های سیسمونی رو خودشون میدوختن ...
5 بهمن 1390

نیایش تابستونی در یک روز زمستونی!

نیایش : دلم بَیای (برای) تابشتون تنگ شده البته دل مامانم تنگ شده ، لباشه لختی لختی تن من کَیده (کرده) ، اَ (از) من عتش (عکس) بیگی یه (بگیره)!! مامانی : قربون البته گفتنت بشم مامانی ...راست میگه دخملم دلم خیلی برای تابستون و هوای گرم تنگ شده پس کی این هوا میخواد گرم بشه دلمون پوسید تو خونه ! امروز هوس کردم لباس خنک و به قول نانی لختی لختی تنش کنم البته فقط در حد یه عکس گرفتن چون هوا سرده واقعا ...(راستی این لباس خوشگل رو هم خاله بابا برای نیایش جون خریدن ...ممنون) راستی 28 ماهگیت مبارک گل نازم الان دیگه دخملی بلده بیشتر شعرها رو از حفظ بخونه و قصه ها و شعر های کتاباش رو برای خودش می خونه یعنی از روی عک...
5 بهمن 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثمره ی عشق می باشد